آخرین غزل مولوی، دکلمه: احمد شاملو. آواز: شهرام ناظری
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن
آخرین غزل سرودۀ «مولانا» (رو سر بنه به بالین) یکی از این چند غزل زیبا و شنیدنی این مجموعه بود. این غزل اما پانزده سالی پیش از آن [سال 1358]، با صدای «شهرام ناظری» در اجرایی زنده همراه با «گروه شمس» خوانده و بهگوش علاقمندان موسیقی و مولانا آشنا بود.
این کنسرت که سرپرستی و رهبری آن را کیخسرو پورناظری (علی ناظری آنسالها) عهدهدار بود با همان کیفیت ضبط غیر استودیویی (زنده یا سر صحنه)، به نام «صدای سخن عشق» به بازار آمد و تا امروز در موسیقی مقامی و عرفانی ایران، اثری ماندگار و خاطرهانگیز است.
آواز «رو سر بنه به بالین» اوج بلند مجموعهای بود که در این کار ارائه میشد. این آواز را «سید خلیل عالینژآد» با نوای تنبور خود همراهی میکرد و صدای «شهرام ناظری» در این اجرای زنده، خوشتر از همیشه آن کلام و نوا را بر هم مینشاند.
کلام: مولوی (برگرفته از: دیوان شمس)
دکلمه: احمد شاملو (انتشارات ماهور)
آوازخوان: شهرام ناظری (گروه شمس)
آهنگ: علی ناظری (کیخسرو پورناظری)
متن:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کُن
ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی بُرو جفا کُن
از من گریز! تا تو هم در بلا نیفتی
بُگزین رهِ سلامت، ترکِ رهِ بلا کُن
ماییم و آبِ دیده در کُنجِ غم خزیده
بر آبِ دیدۀ ما صد جای آسیا کُن
خیره کُشیست، ما را، دارد دلی چو خارا
بُکشد کسش نگوید: «تدبیرِ خونبها کُن»
بر شاهِ خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کُن، وفا کُن
دردیست غیرِ مُردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کُن
در خواب، دوش، پیری در کویِ عشق دیدم
با دست اشارتم کرد کز عزم سوی ما کُن
گر اژدهاست بر رَه، عشق است چون زُمرد
از برق این زُمرد، هین، دفعِ اژدها کُن
غزل شمارۀ 745 از کتاب: «غزلیات شمس تبریز»، مقدمه، گزینش و تفسیر:
محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران جلد دوم، صفحۀ 1021
دانلود کتاب:
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: ترانه ها واشعار شاعران، ،
:: برچسبها: آخرین غزل مولوی , دکلمه احمد شاملو , رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن , آهنگ های غزل مولانا , ,