روزها بی توجه بما می گذرند . زمان بخاطر آدمها توقف نمی كند . چه بی رحم اند ثانیه ها! چه قسی القلب اند دقایق ! چه روز شومی بود آن روز كه برادرم علی ، خودش را بخاطر عشقش دار زد . آخر چرا؟ فائزه آنقدر برایش ارزش داشت كه چهار نفر به پایش بسوزند ؟ او كه رفت مادر هم به او پیوست . پدر دیوانه شد و گیسوهم آواره شدیم .خدایا این چه مصیبتی بود كه بر سرمان آمد ؟ مگر چه گناهی مرتكب شده بودیم؟ دخترك بی عاطفه با شوهرش خوش است و ما راهی دیاری ناشناخته . معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ماست . دو دختر زیبا ، تنها ، غریب و شبیه هم.
با اتوبوس راهی تهران هستیم . به صورت گیسو نگاه میكنم كه كنارم روی صندلی نشسته ، سرش را به پشتی صندلی تكیه داده و چشمان بسته اش با آن مژگان بلند برگشته ، نشان از غمی بزرگ و سنگین دارد . انگار چشمانش را به روی دنیا بسته و نمیخواهد بدبختیهای حال و آینده را ببیند .مژگان بلند برگشته اش به ورق برگشته زندگی ما شبیه است .آری، ورق زندگی ما برگشت . حتما مثل من حسرت آن روزگار خوش و شیرین را میخورد كه همه دور هم شاد بودیم و از زندگی لذت میبردیم .آه!خدایا! چقدر گیسو به من شبیه است انگار خودم كنار خودم نشسته ام .فقط لباس وگل سرمون متفاوته .پروردگارا،تو كه تا این حد قدرت داری كه دو قلوی یكسان می آفرینی ، پس چرا زندگی ما انسانها رو یكسان نكردی ؟ چرا كاری نكردی كه ما باز هم با خوشبختی زندگی كنیم ؟ راستی چرا همه یكسان نیستن ؟ می دونم كه نمیشد همه مثل هم باشن. اگر همه دكتر و مهندس می شدن دیگه كی تاجر و معلم میشد و كی خیابونا رو تمیز میكرد ، كی نانوا میشد و كی قصاب، نه ، به كار تو نمیشه ایراد گرفت .خدایا شكرت . خودم و خواهرم رو به تو سپردم مثل اینكه گیسو هم میخواد چشماش رو باز كنه و واقعیتها رو بپذیره
· خوب خوابیدی گیسو؟
· خوابم نبرد
· حق داری ، مگه میشه خوابید انقدر فكر وخیال داریم كه نگو
· چند ساعت دیگه مونده برسیم ؟
· یه ساعت
· خیلی نگرانم گیتی ، نمی دونم چرا!
· معلومه ، بی پناه بودن نگرانی داره تنها هدفی كه ما داریم زنده موندنه و بس .دیگه چیزی برامون نمونده جز غصه و حسرت
· زیاد هم نباید نا امید بود، توكل بر خدا گیتی
· پس تو هم نگرانی ، ولی امیدوار هم هستی ؟
· خب معلومه ، انسان با امید زنده س. حرفهای مادر یادت رفته؟ باید همیشه به لطف خدا ایمان داشته باشیم
· دلم چقدر هواش رو كرده گیسو، مادر داشتن چه لذتی داره!
· چه آسون همه از دست رفت ! علی ، مامان ، بابا.
· گیسو، یه جوری حرف میزنی انگار، دور از جون ، بابا هم مرده ،اون فقط ناراحتی اعصاب گرفته
· ناراحتی اعصاب داریم تا ناراحتی اعصاب چیزی نمونده بابا به مرز جنون برسه
· خوب میشه ، مطمئنم اون فقط افسرده شده همین
· تو میگی حالش خوب میشه ؟ یعنی كار درستی كردیم ؟
· چاره ای نبود خودمون ویلون و سیلونیم . یه بیمار عصبی رو كه به آرامش نیاز داره كجا میتونیم ببریم .آسایشگاه براش بهترین جاس . انشاء ا... موقعیت خوبی برامون فراهم میشه و دوباره دور هم جمع میشم غصه نخور!
· آه ! خدایا مهربونیت رو شكر
سرم را به صندلی تكیه می دهم و از پنجره به بیرون نگاه میكنم ، همه چیز با سرعت از كنارمان می گذرد ، آسمان ، ابرها ، زمین ، خیابان . در اتوبوس نشسته ایم و با سرعت می رویم تا به مقصد برسیم .خوشبختی ما هم با همین سرعت رفت و خیلی زود تمام شد . انگار پرنده ای بود و پرید. حبابی بود و شكست ، خورشیدی بود و غروب كرد . آیا دوباره طلوع میكند ؟ طلوع هم كه بكند، چه فایده ؟ عمر عزیزانی كه غروب كرد كه دیگر طلوع نمی كند . داغ آنها كه از بین نمی رود
*****************
· بلند شو گیتی، رسیدیم ،گیتی؟
· رسیدیم ؟ چه زود!
· تو كه میگفتی نمیشه خوابید ، پس چرا خر وپف میكردی؟
· راست میگی! خروپف میكردم؟
· نه بابا، بی آزارتر از تو هم مگه آدمی روی زمین هست؟
· آره ، همزادم كه تو باشی
· اگه یه حرف حسابی زده باشی همین بود گیتی جون ، كیفت یادت نره .
از راننده اتوبوس تشكر كردیم و پیاده شدیم، چمدانهایمان را تحویل گرفتیم و راهی شدیم
· خانمها كجا تشریف میبرین؟
· یه مسافرخونه مطمئن آقا
· بفرمایین سوار شین
راننده چمدانهایمان را در صندوق عقب گذاشت و بعد سوار شدیم .بیم اللهی گفت و زد دنده یك .
· تازه واردین دخترهای خوبم؟
· بله
· از كجا میاین؟
· شیراز
· به به! پس سلام همشهری
· شما هم شیرازی هستین؟
· بله ، خانمم شیرازیه برای همین از شیرازیها خوشم نمیاد
من و گیسو به نگاه كردیم و خندیدم ، گیسو گفت: پس بهتر بود بجای به به می گفتین اّه اّه
· شوخی كردم منظورم مادرزنهای شیرازیه
باز زدیم زیر خنده .
· پس با مادر زنتون خوب نیستین
· جونم براش درمیره . میدونین من همیشه هرچی میگم برعكسش درسته خانمم ازدستم كلافه شده
· چرا آقا؟
· اینم یه نوع بازی و سر به سر گذاشتنه . اینطوری چشم هم نمیخوریم
· ولی ماكه فهمیدیم عاشق همسرتون ومادرشون هستین ،ولی چشممون شور نیست آقا خیالتون راحت
راننده لبخندی زد وگفت: خودم هم شیرازی ام چون می دونم شیرازیها آدمهای باظرفیتی هستن باهاتون شوخی كردم ببخشین جسارت كردم
· نه آقای محترم اقلا باعث شدین كمی خنده به لبامون بشینه
· برای تحصیل اومدین؟
· نخیر، اومدیم كار پیدا كنیم و تهران زندگی كنیم
· تهران آش دهن سوزی نیست .ما كه اینجاییم میخوایم برگردیم شیراز حافظ خدابیامرز میگه:
خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگهدار از زوالش
· برخلاف خواسته قلبی مون اومدیم آقا، باید كار پیدا كنیم
· تهران رو شوخی نگیرین مخصوصا شما، كه جای دخترم باشین ، زیبایین دوقلو هستین؟
· بله
· الله اكبر. شما دوتا خوب می تونین جای هم خودتون رو قالب كنین ها
· بله بخاطر همین همیشه با مشكل مواجهیم فقط لباس تفاوت ما رو مشخص میكنه
· دیپلمه این؟
· من روانشناسی خوندم، خواهرم زبان انگلیسی.
· به به ، پس تحصیل كرده این خدا شما رو به پدر ومادرتون ببخشه
اسم آنها داغ دلم را تازه كرد با اینحال گفتم : ممنون آقا
· چطور راضی شدن شما رو بفرستن تهران؟
· پدرم مریضه .مادرم هم فوت كرده
· متاسفم، خدا رحمتشون كنه بیماری پدر شما چیه؟
· بیماری اعصاب
· انشاءا.... شفا بگیرن
· انشاءا... دعا كنین
· پس پدر بیمارن كه شما مجبورین دنبال كار بگردین
· بله
· ببخشید فضولی میكنم ها......
· اختیار دارین
· اینجا هیچكس رو ندارین ؟
· نخیر، همه اقوام ما شیرازن
· دوستی؟آشنایی ؟
· پدر یكی دوتا دوست داره ، ولی دوستهایی نیستن كه بكار بیان ، مگسهایی بودن دور شیرینی
· می دونم چی می گید خانم .این دوره قلبها از سنگ شده تا پول داری رفیقتم عاشق بند كیفتم
گیسو پرسید: آقا شما چندتا بچه دارین؟
· سه تا دخترم، دوتا دختر و یه پسر
· خدا بهتون ببخشه چند سالشونه؟
· دخترهام هیجده ساله و پانزده ساله ، پسرم هشت ساله .
· انشاءا... عروسی شون رو ببینین
· میخوام یه خواهشی از شما دوتا دختر خوبم بكنم
· امر بفرمایین
· كلبه درویشی ساده ای داریم كه با صفاست مارو از خودتون بدونین و اونجا رو قابل
· آقا از شما خیلی ممنونیم شما محبت دارین اما مزاحم نمیشیم
· چه مزاحمتی ؟ تعارف نكنین كه ناراحت میشم می ریم خونه ما اگه از زن و بچه هام خوشتون نیومد می برمتون مسافرخونه .
· نه والـله آقا، تعارف نمی كنیم خیلی ممنون معلومه كه خونواده تون هم دلچسب اند
· بخدا قسمتون میدیم بیاین . شما هم مثل دخترهای من هستید . به مرتضی علی به دلم نشستید و به دلم افتاده كه باید ببرمتون خونه
من و گیسو به هم نگاه كردیم خب مسلم بود كه می ترسیدیم .چطور می شد اطمینان كرد .گیسو گفت : شما محبت دارین این دوره زمونه پیدا كردن آدمهایی مثل شما مثل پیدا كردن جواهره ولی اگه اجازه بدین بریم مسافر خونه ، ممنون می شیم .
· نكنه اطمینان نمی كنین؟
· اختیار دارید، اما.........
· من شما رو میبرم خونه مون ، شام رو دور هم میخوریم بعد اگه نخواستین بمونین میبرمتون مسافرخونه
· شما لطف دارین والـله آدم رو خجالت زده می كنین .
بالاخره سكوت كردیم و رضایت دادیم بنظر نمی آمد آدم بدی باشد . برعكس در چهره اش محبت و صداقت موج میزد .
جلوی یك منزل ساده و قدیمی ایستادیم ، پیاده شد ، كلید به در انداخت و داخل رفت بعد از چند دقیقه برگشت و گفت : پس چرا نمی فرمایید پایین؟
بقیه رمان توی پست بعدی.............
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: رمان های عاشقانه، ،
:: برچسبها: خاطرات عاشقانه , عاشقان واقعی , عکسهای جدید شبنم قلی خانی , عکسهای نایاب شبنم قلی خانی , عکسهای شبنم قلی انی , بیوگرافی شبنم قلی خانی , عکسهای بازیگران سینما , عکسهای الناز شاکردوست , عکس , فیلم , الناز شاکردوست , عکسهای هنرمندان , عکسهای سینا , عکسهای بازیگران زن , عکسهای بازیگران زن ایرانی وخارجی , عکسهای بازیگران خارجی , عکسهای بازیگر زن , بازیگر زن , الناز , شاکردوست , عکس هندی , فیلم هندی , , رمان های جدید , رمان الهه ناز,