ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال رفتی و نمیمیرم
ده سال بعد از حال این روزام
.تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من 40 سالم میشه م تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هرچی که جامونده
از ریمل با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
غرق هم آغوشی و لبخندین
تو بستر بی تابتون تا صبح
مثل چراغ خوابتون تا صبح
ده ساله که لبهامو می بندم
با بوسه های تلخ هرجایی
ده سال وقتی شعر می خونم
لبخند روی صندلی هایی
یک عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم می خواد هوا اما
مثه موهای دخترت صافه
************
ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﭼــﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﺎﻧﯽ ؟! ﺍﺯ ﻧﺒـــــﻮﺩﺕ ؟ﺍﺯ ﺗﻨـــــﻬﺎﯾﯽ ؟ ﺍﺯ ﮔـــــﻢ ﺷﺪﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺩﻣﮏ ﻫﺎ ؟
ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧــﯽ ﮐﻪ ﺍﮔـﺮ ﻧﺒـﺎﺷـﯽ ﮔـﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨـﻢ ﻭ ﻣﯿﻤﯿــﺮﻡ ؟ !
ﺁﺥ ﮐﻪ ﭼﻘــﺪ ﺗﻮ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﯼ ...ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧـﯽ ﮐﺴـﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷــﺪ ﺩﯾﮕــﺮ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫــﺪ ...ﺍﮔــﺮ ﺗﻤـﺎﻡ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟـﺎﯼ ﺧـــــﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ...
ﺻــﺮﻑ ﺁﺩﻡ ﺷــﺪﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮑــﺮﺩﯼ ، ﺍﻻﻥ ﻗﯿﻤـﺖ ﺍﻧﺪﮐــﯽ ﺩﺍﺷﺘـﯽ ...
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﯾﮕــﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺸـﺘﺖ ﻓﮑـﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺗـﺖ ... ﻫﺮﺷـﺐ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺑﻐـﺾ ، ﺧﺎﻃـﺮﻩ ، ﻗــﻮﻝ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﻘﻀﺎ ﺭﺳﯿـﺪﻩ ...
ﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﺗﺎ رفتگﺭ ﺑﺒﺮﺩ ... ﺑﺒﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ .ﺷﺎﯾـﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﺵ ﺑﺨــﻮﺭﺩ ...
ﺩﯾﮕــﺮ . . .
***************
بیایید دوست معمولی باشیم عشــق همه چیز رو خراب میکند
و
در “انتخاب واحد” زندگی... “صداقت”... پیش نیاز همه ی درسهاست
در من آدم برفی ای ست که عاشق آفتاب شده ...و این خلاصه ی همه داستان های عاشقانه جهان است....
*********************
اندوه از شانه هايم بتکان!
بر چشمان بى قرارم جادويى بيفکن!
بازوان نحيفم را به نوازش هايت آرام کن!
چون اول بار، لمس قلب گنجشکى با دست هاى کوچک کودک ،
دلهره ى باختن بى آموز!
با چشم هایی که هميشه درِ خانه ى خورشيد مى زند،
پروانگان پيراهنم را به دشت آزاد ساز!
فرستاده اى که دليلى نمى يابد بر پيامبريش،
و لبخند هايى که گم مى شود
در گير و دار پيشانى خيره به تو،
عبادت شاد زيستن هايى کن که تمرين کم است!!
به عقل سپيداريم نمى گنجد منطق!
از دل بيشتر مى لغزد هر آن
براى حل راه هاى منتهى به مأمنى که هيچ دستى نمى سازد!
مى جوشد جسمى در من و
آه که نمى تابد خستگى خروشان من به ذهن کسى!
آه که چقدر تنها شده ام و
باور ها نمى رسد به جسم تپنده ى کسى!
نزديک بيا،
به رنگ رفته ى گيسوانم،
چشم هاى بى فروغ بى هوده نگاه مکن!
دليلى پيدا مکن!
بهانه اى باش براى
برگشت شادى گم شده ى چشمانم ...
تو چرخش زمين و کرات ديگر را
عجيب مپندار !
کمى نزديک بيا!
اندوه از شانه هايم بتکان!
******************
مـَــن حســٌــود نیستـَــــم •••
اَمــا •••
الـاهــی بمیـــره كَسـی كه میخـــاد
جــای مـــن
دسـتــآتـــو بــگیـــــره !!
همیــــن •••
**************
همیشه آخر خرداد اول عشق است
برای سبز شدن
سفر بهانه ی خوبی است
درست باید رفت
وتاب باید خورد
به گرد کوه و درخت
برای سبز شدن سکوت باید کرد
و خیره باید شد
به قد کشیدن یک ابر
خوشه بستن تاک
و راز سرمستی
قبول کن زیبا
همیشه در پس این لحظه خاطراتی هست
که با کرشمه ی یک نام میشود آغاز
درنگ جایز نیست
همیشه می شود آغاز یک مسافر بود
همیشه می شود از باغ آرزو پیچید
به سمت جاده ی یوش
درست می گویم
همیشه آخر خرداد اول عشق است
به فکر راه نباش
همیشه در پل خواب
مجال بیداری است
نظرات شما عزیزان:
آرزو
ساعت21:24---14 تير 1393
:: موضوعات مرتبط:
جملات احساسی وعاشقانه،
،
:: برچسبها:
عکسهای عاشقانه,
متون عاشقانه,
مطلب های عاشقانه,
شعرهای عاشقانه,
داستانهای واقعی عاشقانه,
پیامک عاشقانه,
فیلم های عاشقانه,
طنز ,
کاریکاتورهای عاشقانه,
دل نوشته های عاشقانه,
عکسهای نوشته شده عاشقانه,
عکس نوشته های عاشقانه,
,